ناخدا باخدا

گر ناخدایی با خدا باش...

ناخدا باخدا

گر ناخدایی با خدا باش...

واکنش مطبوعات آمریکایی مصاحبه والاس با رییس جمهوری اسلامی

مایکل اسمیت نویسنده کتاب "چهره های یک امپراطور" و" دیوانگی شاه جرج" درنامه ای به مایک والاس می نویسد: "مصاحبه شما با احمدی نژاد رییس جمهوری ایران، برای حرفه روزنامه نگاری، رسوایی به شمار می رود."


فت وگوی مایک والاس خبرنگار با سابقه شبکه تلویزیونی "سی. بی. اس" آمریکا با دکتر محمود احمدی نژاد در برنامه "60 دقیقه" این شبکه تلویزیونی، سبب بروز واکنش بسیاری در مطبوعات جهان شده است.
به گزارش فارس ، پایگاه اینترنتی "واشنگتن پریزم" وابسته به پنتاگون(البته این وابستگی از سوی واشنگتن پریزم رد شده است) درباره این مصاحبه نوشت: محمود احمدی نژاد در این مصاحبه، به راحتی نبض مصاحبه را در دست گرفت و چندین بار مایک والاس را عصبانی کرد.
همچنین شبکه "ای. بی. سی" که از رقبای شبکه "سی بی اس" به حساب می آید،درباره این مصاحبه نوشت: احمدی نژاد از عهده سوالات دشوار والاس ماهرانه برآمد و از برخی از آنها به خوبی جاخالی داد.
این شبکه بخشی از این مصاحبه را مورد توجه قرار می دهد که والاس از احمدی نژاد درخصوص حمایت ایران از گروه حزب الله سوال می کند، و احمدی نژاد درپاسخ می گوید: "آیا شما نماینده رژیم صهیونیستی هستید، یا یک روزنامه نگار؟" احمدی نژاد در طول مصاحبه آرام، شوخ طبع و دقیق بود، درحالی که والاس کاملاً عصبی به نظر می رسید و بسیاری ازسوالات خود را با لحن بی ادبانه ای می پرسید.
از سوی دیگر، جان مک انتایر، منتقد سیاسی و مسئول تارنمای "سیاست واقعی و شفاف" می گوید که مصاحبه احمدی نژاد با مایک والاس را با علاقه زیادی دنبال کرده است. به عقیده او اگر این مصاحبه، مسابقه بوکس بود، احمدی نژاد آن را برده بود.
وی می گوید: "این گفته، بیشتر اظهار نظر درباره مهارت احمدی نژاد - و نه کوچک شمردن والاس-، است. چرا که او در تهران با رییس جمهوری ایران مصاحبه می کرد و این ملاحظه را داشت که احترام و تمکین را رعایت کند."
مک انتایر می افزاید: "اما موضوع اصلی والاس نیست. او برای مصاحبه ای که کرده شایسته تقدیر است. چرا که درمجموع احتمال دارد احمدی نژاد درپنج سال آینده در صحنه جهانی نقش مهمی ایفا کند. به همین جهت مصاحبه والاس فرصتی بود تا اطلاعات بیشتری در خصوص این شخصیت اساسی، جمع آوری شود."
مک انتایر دیدگاه روزنامه نیویورک تایمز درهفته گذشته که گفته بود اگر آمریکا با کشورهای دیگر جهان بهتر بازی می کرد، مشکلاتی که هم اکنون با آنها مواجه است، رخ نمی داد را، به انتقاد می گیرد و آن را توهم می خواند.
او اضافه می کند که چنین تصوری که بشود توانمندی های احمدی نژاد را خنثی کرد، اشتباه است. با این همه وی اعتقاد دارد که بیشتر هم پیمانان آمریکا، چنین طرز تفکری دارند.
مک انتایر اضافه کرده است که به رغم هر اقدامی که آمریکا در مورد ایران انجام دهد، به سبب پیشرفت بیرحمانه فناوری، تقریباً غیرممکن است که بتوان ایران را از دستیابی به فناوری هسته ای دورکرد. بنابراین با توجه به این موضوع، سیاستی جدی که می توان درقبال ایران اعمال کرد، تغییر رژیم و رئیس جمهور فعلی است. این کاری است که باید تا دیر نشده، انجام شود.
یک سیاستمدار آمریکایی نیز در خصوص مصاحبه سی. بی. اس می گوید: "احمدی نژاد بازی را با بیان کردن موضع کشور خودش، آن هم به صورت آشکار، از والاس برد. والاس نه تنها به خاطر قرارگرفتن در موضع یک روزنامه نگار غیربی طرف که در پی دانستن نظر کسی نیست، بلکه به خاطر حالت پرخاشگرانه و عاری ازاحترام خود، بازی را به احمدی نژاد واگذار کرد. اگر در میان تماشاگران، مخاطبان روشنفکری وجود داشتند، می توانستند احمدی نژاد را به عنوان انسانی معمولی، شوخ طبع و مسلط به خود ( درمقایسه با والاس) ببینند، که در مباحثی که مطرح می کرد کاملاً صریح بود.
مایکل اسمیت نویسنده کتاب "چهره های یک امپراطور" و" دیوانگی شاه جرج" درنامه ای به مایک والاس می نویسد: "مصاحبه شما با احمدی نژاد رییس جمهوری ایران، برای حرفه روزنامه نگاری، رسوایی به شمار می رود."
او می نویسد که والاس مصاحبه خود را مانند شاگرد مدرسه ای ها، با حالتی فروتنانه آغاز کرد و بقیه مصاحبه را با سوالهای آکنده از اتهامی ریاکارانه، به باد داد. به نوشته وی اگر "گستاخی"، جزء ورزش های المپیک به شمار می رفت، والاس مدال طلای آن را نصیب خود می کرد.
اسمیت که یکی از منتقدان رئیس جمهور بوش به شمار می رود، در ادامه نامه خود به والاس می گوید: "خودبینی بی حد و مرزی که شما از خود نشان دادید، بسیار به رفتار پرزیدنت بوش پدر در هنگامی شباهت دارد که هواپیمای مسافربری ایران درسال 1988 توسط ناوهواپیما بر وینسنس مورد حمله قرار گرفت و 290 سرنشین آن کشته شدند. بعد ازآن بوش گفت که "من هرگز از قول ایالات متحده عذرخواهی نخواهم کرد، و به من مربوط نیست که واقعیت چیست!".
مایکل اسمیت نویسنده کتاب " دیوانگی شاه جرج" به مایک والاس می گوید: "مصاحبه شما با احمدی نژاد رئیس جمهور ایران، برای حرفه روزنامه نگاری، رسوایی به شمار می رود."
با این وجود، ظاهراً اظهار نظرهای محمود احمدی نژاد که همزمان با اعلام ایجاد وب لاگ شخصیش بود، خشم هکرهای اسراییلی را برانگیخته است. به گونه ای که دراولین روزهای آغاز به کار تارنمای رئیس جمهوری، اقدام به هک کردن آن کردند. تارنمای احمدی نژاد روز یکشنبه اعلام کرده بود که کاربران اینترنتی می توانند سوالات خود را به زبان های عربی، فرانسه، انگلیسی و فارسی بنویسند و جواب خود را از رئیس جمهوری بگیرند.
اما روز دوشنبه وب لاگ نویس های اسراییلی ادعا کردند که هزاران نفر را سازمان دهی کرده اند که همزمان وارد سایت او شده و منجر به ازبین رفتن آن شوند. سایت احمدی نژاد که در ساعات پایانی روز دوشنبه برای چندین ساعت از کار افتاد، به گزارش رویتر، روز سه شنبه دوباره کار خود را آغاز کرد.
سوال نظر سنجی روز سه شنبه وب سایت احمدی نژاد این بود: "آیا فکر می کنید که قصد و هدف آمریکا و اسراییل از حمله به لبنان،
کشیدن ماشه برای آغاز جنگ جهانی سوم است؟

adlroom.com

آرماگدون،عوامفریبی و انتظار مهدی (ع)


امین میرزایی

 چند ماه‌ قبل‌ در ستونی‌ در صفحه‌ دو روزنامه‌ اطلاعات‌ به‌ اجمال‌ به‌ دستان‌ پشت‌ پرده‌ صهیونیسم‌ مسیحی‌ در اجرای‌ سناریوی‌ حمله‌ به‌ عراق‌ اشاره‌ کردم‌. همچون‌ اغلب‌ موارد جز شمار معدودی‌ از آگاهان‌ به‌ این‌ مسأله‌ واکنش‌ نشان‌ ندادند و آسوده‌ از کنار آن‌ گذشتند. چند روز پیش‌ و پس‌ از پخش‌ مصاحبة‌ تلویزیونی‌ یکی‌ از مشهورترین‌ کشیشان‌ صهیونیست‌ از سوی‌ شبکه‌  CBS  آمریکا، برخی‌ روزنامه‌ها به‌ اظهارات‌ وی‌ واکنش‌ نشان‌ دادند و او را از هم‌پیمانان‌ سیاسی‌ بوش‌ خواندند. اما این‌ بار نیز کسی‌ از حقایق‌ پشت‌ پرده‌ این‌ بازی‌ سخنی‌ نگفت‌. از آنجا که‌ این‌ بنده‌ از جمله‌ کسانی‌ بوده‌ام‌ که‌ برای‌ نخستین‌ بار در ده‌ ساله‌ اخیر از نقش‌ پنهان‌ مسیحیت‌ صهیونیستی‌ سخن‌ گفته‌ام‌ و دو واژه‌ «آرماگدون‌» و «پروتستانتیسم‌ صهیونی‌» نخستین‌ بار از طریق‌ مقالات‌ مختلف‌ این‌ نویسنده‌ به‌ ادبیات‌ ژورنالیستی‌ ایرانی‌ راه‌ یافته‌ و مع‌الاسف‌ توسط‌ برخی‌ تندروان‌ موج‌ سوار بر انحراف‌ تفسیر و تبلیغ‌ شده‌ است‌، بر خود فرض‌ می‌دانم‌ به‌ نکات‌ ناگفته‌ای‌ در این‌ باره‌ اشاره‌ کنم‌.
  سخن‌ به‌ گزافه‌ نگفته‌ایم‌ اگر دول‌ غربی‌ را در پیگیری‌ مسأله‌ «آخرالزمان‌» از ما شیعیان‌ به‌ مراتب‌ فعال‌تر بدانیم‌. بازخوانی‌ پرونده‌ «میشل‌ نوستر آداموس‌» از سوی‌ اورسن‌ ولز در فیلم‌ «مردی‌ که‌ آینده‌ را دید»، تنها یکی‌ از حلقه‌های‌ مشهور این‌ تلاش‌ است‌ که‌ اخیراً برخی‌ جامعه‌شناسان‌ و کارشناسان‌ امور ارتباطی‌ کشورمان‌ هم‌ بر آن‌ تفطن‌ یافته‌اند. حال‌ آنکه‌ این‌ زنجیره‌ حلقه‌های‌ دیگری‌ هم‌ دارد که‌ برخی‌ به‌ پیش‌ از ساخت‌ این‌ فیلم‌ ـ در دهه‌ هشتاد ـ و بعض‌ دیگر به‌ حوادث‌ قریب‌الوقوع‌ ماه‌های‌ آینده‌ مربوط‌ می‌شود. طراحی‌ «جنگ‌ ستارگان‌» از سوی‌ دولت‌ ریگان‌ نیز از جمله‌ حلقات‌ مشهود این‌ تئوری‌ است‌ که‌ پس‌ از روی‌ کار آمدن‌ دولت‌ بوش‌ پسر، دوباره‌ در دستور کار مقامات‌ کاخ‌ سفید قرار گرفته‌ است‌. در مقاله‌ای‌ که‌ چهار سال‌ پیش‌ ترجمه‌ کردم‌ 1  و تا کنون‌ و بدون‌ اطلاع‌ این‌ نویسنده‌ در چندین‌ و چند جا به‌ چاپ‌ مجدد رسیده‌ است‌، به‌ این‌ موضوع‌ اشاره‌ شده‌ که‌ مؤسسات‌ دینی‌ راستگرایان‌ مسیحی‌ از سال‌های‌ دهه‌ 80 میلادی‌، مردم‌ کشورهای‌ غربی‌ را به‌ ایمان‌ جمعی‌ به‌ وقوع‌ حادثه‌ای‌ بزرگ‌ در سرزمین‌ شام‌ توجه‌ داده‌اند. بنا به‌ پیش‌بینی‌ این‌ گروه‌ از مفسران‌ که‌ از جمله‌ مشاوران‌ عالی‌ کاخ‌ سفید محسوب‌ می‌شوند، در آینده‌ لشکری‌ از به‌ اصطلاح‌ دشمنان‌ مسیح‌ که‌ بدنه‌ اصلی‌ آن‌ از میلیون‌ها نظامی‌ تشکیل‌ یافته‌، از عراق‌ حرکت‌ می‌کند و پس‌ از گذشتن‌ از رود خشک‌ فرات‌ به‌ سوی‌ قدس‌ رهسپار می‌شود؛ اما نیروهای‌ مؤمن‌ به‌ مسیح‌ راه‌ این‌ لشکر را سد کرده‌، همگی‌ در دره‌ای‌ به‌ نام‌ آرماگدون‌ (یا همان‌ هرمجدّون‌) با همدیگر برخورد خواهند کرد. به‌ پیشگویی‌ و بلکه‌ برنامه‌ریزی‌ نظامی‌ این‌ دول‌ و به‌ منظور تسریع‌ در روند ظهور مسیح‌ یهودی‌، وقوع‌ نبردی‌ هسته‌ای‌ در این‌ منطقه‌ اجتناب‌ناپذیر است‌. جنگی‌ جهانی‌ که‌ به‌ مرگ‌ میلیون‌ها نفر غیر یهودی‌ و غیر مسیحی‌ بینجامد. چیزی‌ شبیه‌ اعتقاد غلط‌ برخی‌ افراد در کشور خود ما که‌ تسریع‌ ظهور حضرت‌ حجت‌(عج‌) را به‌ دامن‌ زدن‌ به‌ فساد و تباهی‌ منوط‌ می‌دانند.
  جالب‌ توجه‌ این‌ است‌ که‌ اغلب‌ نظریات‌ تئوری‌پردازان‌ به‌ نام‌ آمریکایی‌ در جهت‌ توجیه‌ منطقی‌ این‌ رویداد جهت‌ گرفته‌ که‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌ می‌توان‌ به‌ نظریه‌ مشهور هانتینگتون‌ با عنوان‌ «برخورد تمدن‌ها» اشاره‌ کرد. نکته‌ مهم‌ و جالب‌ توجه‌ دیگر، حضور برخی‌ اسامی‌ در میان‌ باورمندان‌ به‌ این‌ تئوری‌ است‌ که‌ از جمله‌ سیاستگزاران‌ فعلی‌ ایالات‌ متحده‌ محسوب‌ می‌شوند و البته‌ از حدود سه‌ دهه‌ پیش‌ به‌ این‌ سو ـ یعنی‌ از اوایل‌ دهه‌ 70 میلادی‌ ـ در جهت‌ تحقق‌ این‌ نقشه‌ تلاش‌ می‌کرده‌اند. فی‌المثل‌ دانلدرامفلد و بوش‌ پدر و پسر که‌ هر دو از همفکران‌ دو کشیش‌ صهیونیست‌ هتاک‌ به‌ پیامبر اسلام‌(ص‌) یعنی‌ جری‌ فال‌ ول‌ و پت‌ رابرتسون‌ هستند. انتخاب‌ بوش‌ پدر و پسر به‌ ریاست‌ جمهوری‌ ایالات‌ متحده‌ به‌ پیشنهاد و حمایت‌ فال‌ ول‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ و فال‌ول‌ همان‌ کسی‌ است‌ که‌ در طول‌ سی‌ سال‌ گذشته‌ رهبری‌ موج‌ نوی‌ صهیونیسم‌ مسیحی‌ را در ایالات‌ متحده‌ به‌ عهده‌ داشته‌ است‌. دو شبکه‌ تلویزیونی‌ پت‌ رابرتسون‌ و جری‌ فال‌ول‌ به‌ طور متوسط‌ قریب‌ به‌ بیست‌ میلیون‌ خانوار را تحت‌ پوشش‌ دارند و این‌ در حالی‌ است‌ که‌ اغلب‌ ناظران‌، شمار معتقدان‌ به‌ وقوع‌ جنگ‌ هسته‌ای‌ آرماگدون‌ را تا هفتاد میلیون‌ نفر تخمین‌ می‌زنند.
  عمده‌ دلیل‌ باورمندان‌ به‌ الهیات‌ آرماگدون‌، وجود آیاتی‌ در کتاب‌ مکاشفات‌ یوحناست‌ که‌ به‌ تلویح‌ از وقوع‌ جنگی‌ در دره‌ مجدو و با حضور سپاهیانی‌ از ملل‌ مختلف‌ سخن‌ می‌گویند. از آنجا که‌ از جمله‌ این‌ حاضران‌ سپاهیانی‌ از بابل‌ ـ عراق‌ کنونی‌ ـ و همچنین‌ شمال‌ آفریقا هستند و هم‌ از آنجا که‌ در کتب‌ «عهد عتیق‌» و «جدید» سخنی‌ از نژاد زرد گفته‌ شده‌، امروزه‌ برای‌ تطبیق‌ این‌ عناوین‌ بر دول‌ یا ملت‌های‌ کشورهایی‌ چون‌ عراق‌ و ایران‌ و لیبی‌ و سودان‌ و از سوی‌ دیگر چین‌ و کره‌ شمالی‌ تلاش‌ معتنابهی‌ صورت‌ می‌گیرد. چنانکه‌ حتی‌ نظریه‌پردازانی‌ رسمی‌ چون‌ هانتینگتون‌ عمده‌ دلیل‌ لزوم‌ اتحاد ملل‌ غربی‌ را، نزدیکی‌ قریب‌الوقوع‌ تمدن‌های‌ کنفوسیوسی‌ و اسلامی‌ می‌دانند. دوست‌ عزیز ما جناب‌ سید امیر حسین‌ اصغری‌ در مقاله‌ای‌ جداگانه‌ به‌ تطبیق‌ این‌ تئوری‌ها اقدام‌ کرده‌اند و تلاقی‌ خطوط‌ اصلی‌ نظریات‌ تافلر، فوکویاما و هانتینگتون‌ را با تبلیغات‌ کشیشان‌ صهیونیست‌ آمریکایی‌ نشان‌ داده‌اند.
  نکته‌ مغفول‌ عنه‌ همه‌ این‌ جهت‌گیری‌ها، انطباق‌ کامل‌ پیشگویی‌های‌ دو کتاب‌ یوحنا (سنت‌ جان‌) یعنی‌ مکاشفات‌ و انجیل‌، بر وجود مقدس‌ امام‌ عصر(عج‌) است‌ که‌ در ادامه‌ مطلب‌ به‌ اجمال‌ به‌ آن‌ اشاره‌ خواهیم‌ کرد، اما پیش‌ از ورود به‌ آن‌ بحث‌ تحلیلی‌ اشاره‌ به‌ سابقه‌ای‌ تاریخی‌ ضروری‌ به‌ نظر می‌رسد.
  قوم‌ یهود از دیرباز در آرزوی‌ تحقق‌ حکومت‌ جهانی‌ خود تلاش‌ می‌کرده‌اند. از جمله‌ تمهیدات‌ این‌ قوم‌ در جهت‌ تسریع‌ حاکمیت‌ جهانی‌ یادشده‌، تشکیل‌ انجمن‌های‌ سری‌ و فرقه‌های‌ مذهبی‌ خاص‌ بوده‌ است‌. فراماسونری‌ و فرقه‌هایی‌ چون‌ بابیه‌ و بهائیه‌ (که‌ این‌ دومی‌ هم‌ اینک‌ نیز در اسرائیل‌ پایگاه‌ دارد) از جمله‌ این‌ انجمن‌ها و فرقه‌ها هستند. مع‌الاسف‌ اندیشوران‌ دیگری‌ از سایر اقوام‌ ـ به‌ خصوص‌ دین‌ مسیح‌ ـ هر از گاهی‌ به‌ شعارهای‌ این‌ گروه‌ از تندروان‌ یهودی‌ فریفته‌ شده‌ و با ورود برخی‌ آموزه‌های‌ یهودی‌ به‌ دین‌ خود به‌ این‌ روند سرعت‌ بخشیده‌اند. نمونه‌ این‌ التقاط‌ را در قرن‌ نخست‌ میلادی‌ و پس‌ از عروج‌ عیسی‌(ع‌) شاهدیم‌ که‌ «پولس‌ رسول‌» عامل‌ اصلی‌ آن‌ به‌ شمار می‌آید. در مقاله‌ای‌ دیگر درباره‌ نقش‌ پولس‌، در تبعید و انزوای‌ نخستین‌ وارث‌ عیسی‌(ع‌) یعنی‌ پترس‌ (سن‌پیتر) یا همان‌ شمعون‌ ـ جد گرامی‌ حضرت‌ نرجس‌(ع‌) ـ سخن‌ گفته‌ و به‌ تفصیل‌ درباره‌ تطابق‌ حادث‌ سقیفه‌ با آنچه‌ در کلیسای‌ سن‌پیتر گذشت‌ به‌ بحث‌ و بررسی‌ پرداخته‌ام‌. این‌ نفوذ همه‌ جانبه‌ عناصر تلمودی‌ در کیش مسیحی‌ به‌ نحوی‌ است‌ که‌ پس‌ از ظهور نبی‌ مکرم‌ اسلام‌(ص‌) و علی‌رغم‌ ذکر نام‌ شریفش‌ در کتب‌ عهد عتیق‌ و جدید، یهودیان‌ و مسیحیان‌ بسیاری‌ از پذیرش‌ آن‌ حضرت‌ سر می‌پیچند و عربی‌ بودن‌ و نه‌ عبری‌ بودن‌ آن‌ نبی‌مکرم‌ را عمده‌ دلیل‌ این‌ سرپیچی‌ معرفی‌ می‌کنند. همین‌ حادثه‌ در آینده‌ نیز به‌ وقوع‌ خواهد پیوست‌. به‌ عبارتی‌ ورود عناصر یهودی‌ در کیش‌ مسیحی‌ به‌ حدی‌ است‌ که‌ از موعود منتظر ادیان‌ چهره‌ای‌ مشوه‌ ارائه‌ داده‌ و مردمان‌ را به‌ انتظار پادشاهی‌ اسرائیلی‌ کشانده‌ است‌. بی‌مناسبت‌ نیست‌ که‌ در آستانه‌ سال‌ دو هزار و با طرح‌ مسأله‌  Y2k  و پیشگویی‌های‌ نوستراداموس‌، تب‌ مهاجرت‌ به‌ سرزمین‌ قدس‌ شدت‌ گرفت‌ و عده‌ معتنابهی‌ از فرقه‌های‌ اهل‌ کلرادو و اوکلاهما به‌ این‌ سرزمین‌ مقدس‌ سفر کردند. در چند سال‌ گذشته‌ و تحت‌ تأثیر تبلیغات‌ صهیونیستی‌، شمار بسیاری‌ از فیلم‌سازان‌ غربی‌ به‌ همین‌ واقعه‌ پرداخته‌اند و سری‌ فیلم‌های‌ جنگ‌های‌ ستاره‌ای‌ جورج‌ لوکاس‌، یا آثاری‌ از قبیل‌ روز استقلال‌، آرماگدون‌، ترمیناتور و به‌ ویژه‌ فیلم‌ سینمایی‌ ماتریکس‌ به‌ تبلیغ‌ مجدد همین‌ عناوین‌ و در پوششی‌ از داستان‌های‌ علمی‌ ـ تخیلی‌ پرداخته‌اند. فی‌المثل‌ از سرزمین‌ موعود فیلم‌ ماتریکس‌ یاد می‌کنیم‌ که‌ همان‌  ûzion‎  یا «صهیون‌» است‌! این‌ روند که‌ با ساخت‌ فیلم‌های‌ عظیمی‌ چون‌ «ده‌ فرمان‌» و «بن‌هور» در آستانه‌ تشکیل‌ دولت‌ صهیونیستی‌ آغاز شده‌، در دو سال‌ گذشته‌ شتابی‌ روزافزون‌ گرفته‌ و همه‌ آنچه‌ در جهان‌ واقع‌  و پس‌ از حادثه‌ یازدهم‌ سپتامبر اتفاق‌ افتاده‌، ترجمان‌ عملی‌ همان‌ سناریوست‌.
  این‌ البته‌ امر تازه‌ای‌ نیست‌. دویست‌ و اندی‌ سال‌ قبل‌ نیز چنین‌ حرکتی‌ توسط‌ کشیشی‌ مسیحی‌ به‌ نام‌ ویلیام‌ میلر انجام‌ گرفت‌ که‌ متعاقب‌ آن‌ گروه‌ کثیری‌ از مسیحیان‌ «ادونتیست‌» به‌ ظهور قریب‌الوقوع‌ عیسی‌(ع‌) در ماه‌ مارس‌ سال‌ 1844 میلادی‌ باور یافتند. این‌ تاریخ‌ به‌ علت‌ عدم‌ وقوع‌ پیش‌بینی‌ میلر به‌ نام‌ «حسرت‌ بزرگ‌»  (The great disappointment)  خوانده‌ می‌شود. نمونة‌ دیگر، تلاش‌ چند ده‌ ساله‌ فردی‌ به‌ نام‌ «شبتابن‌ صبی‌»، خاخام‌ صهیونیست‌ خوش‌ سیمایی‌ است‌ که‌ سال‌ 1648 را سال‌ ظهور مسیح‌ یهودی‌ می‌دانست‌. شبتای‌ اعلام‌ کرده‌ بود که‌ روح‌ الهی‌ در او حلول‌ کرده‌ و او را نجات‌بخش‌ اسرائیل‌ و بنیانگذار دولت‌ یهود خوانده‌ است‌. جالب‌ آنکه‌ شبتای‌ پس‌ از سفرهای‌ گوناگون‌ به‌ کشورهای‌ مختلف‌، عاقبت‌ به‌ عثمانی‌ می‌رود و با اختیار نامی‌ اسلامی‌ خود را «محمدباب‌» می‌خواند! این‌ «باب‌»، البته‌ با سید باب‌ معروف‌ که‌ فردی‌ ایرانی‌ بوده‌ متفاوت‌ است‌. سفر او به‌ ازمیر با اعتقاد روزافزون‌ مسیحیان‌ به‌ ظهور قریب‌الوقوع‌ موعود منتظر همراه‌ می‌شود و شبتای‌ با سوء استفاده‌ از این‌ جو، خود را مسیح‌ یهودیان‌ و عیسویان‌ هر دو می‌خواند. بنا به‌ اعتقاد پیروان‌ شتبای‌، او کسی‌ بود که‌ در سال‌ 1666 عاقبت‌ به‌ ارض‌ موعود خواهد رفت‌ و دولت‌ یهود را در آنجا پایه‌گذاری‌ خواهد کرد. این‌ دوران‌ همچنین‌ با ظهور خاخام‌ دیگری‌ به‌ نام‌ «نجمه‌ کوهین‌» مصادف‌ است‌ که‌ او نیز خود را مسیح‌ یهود خوانده‌ و پیروان‌ خود را به‌ تشکیل‌ دولت‌ اسرائیل‌ به‌ عنوان‌ مرکزی‌ برای‌ حکومت‌ جهانی‌ یهود دعوت‌ می‌کرد.
  به‌ نظر می‌رسد این‌ حوادث‌ تاریخی‌ در دو دهه‌ اخیر به‌ نحوی‌ به‌ جامعه‌ غربی‌ بازگشته‌ و متأسفانه‌ گروهی‌ از هموطنان‌ مسلمان‌ ما را هم‌ زیرکانه‌ فریب‌ داده‌ است‌. این‌ نویسنده‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از محققان‌ مسأله‌ مهدویت‌، از موج‌ سواری‌ جماعتی‌ که‌ به‌ گمان‌ انتظار وجود مقدس‌ امام‌ عصر، روحی‌ فداه‌، به‌ آسیاب‌ دشمن‌ آب‌ همکاری‌ می‌ریزند، به‌ شدت‌ اظهار برائت‌ کرده‌ و همه‌ کارشناسان‌ فن‌ را به‌ لزوم‌ بحث‌ از آسیب‌شناسی‌ قضیه‌ مهدویت‌ و پالایش‌ این‌ مبحث‌ از عناصر تلمودی‌ هشدار می‌دهم‌. استقبال‌ از جنگ‌ در شرایطی‌ که‌ دشمن‌ صهیونیستی‌ خود را تا بن‌ دندان‌ مسلح‌ کرده‌ و بر اندیشه‌ خام‌ گروهی‌ متعصب‌ سوار گشته‌، نه‌ نشان‌ شجاعت‌، بلکه‌ بهانه‌ دادن‌ به‌ دست‌ گروهی‌ است‌ که‌ قائمه‌ مسیحیان‌ جهان‌ را در جهت‌ وقوع‌ یک‌ جنگ‌ صلیبی‌ نوآیین‌، ساماندهی‌ کرده‌اند. در این‌ بحران‌ صحبت‌ از «صلح‌ جهانی‌» و معرفی‌ چهره‌ حقیقی‌ و معصوم‌ امام‌ عصر به‌ عنوان‌ موعود «مشترک‌» ادیان‌، وظیفه‌ای‌ است‌ بس‌ سترگ‌ که‌ مع‌الاسف‌ به‌ شدت‌ به‌ آن‌ بی‌اعتنایی‌ می‌شود. جامعه‌ جهانی‌ در حال‌ حاضر نیازمند درکی‌ متقابل‌ درباره‌ مسأله‌ موعود و فهم‌ وحدت‌ این‌ موجود منتظر است‌. این‌ بنده‌ در بسیاری‌ از مقالات‌ خود به‌ انطباق‌ موعود منتظر مسیحیان‌ بر امام‌ عصر ما(عج‌)، تأکید کرده‌ و به‌ همدلی‌ همه‌ ادیان‌ در این‌ باره‌ فرا خوانده‌ام‌.
  در این‌ مقام‌ نیز همگان‌ را به‌ مفاهمه‌ در این‌ باره‌ فرا می‌خواند و گویندگان‌ مذهبی‌ و نویسندگان‌ کتب‌ و مقالات‌ عامه‌ پسند را از پرداختن‌ به‌ موضوعات‌ اختلافی‌ و یا افتادن‌ در دام‌ فعالیت‌های‌ تبلیغی‌ رسانه‌های‌ غربی‌ پرهیز می‌دهم‌. هدف‌ فعلی‌ دشمن‌ ایجاد اختلاف‌ در میان‌ پیروان‌ ادیان‌ از طریق‌ برخوردهای‌ دینی‌ و معرفی‌ حجج‌ ساختگی‌ برای‌ منتظران‌ مسیح‌ و مقتدای‌ او مهدی‌ است‌. امروزه‌ کم‌ نیستند سایت‌های‌ رایانه‌ای‌ و رسانه‌های‌ دیداری‌ و شنیداری‌ متعددی‌ که‌ افراد شناخته‌ شده‌ یا کم‌ و بیش‌ ناشناخته‌ای‌ را به‌ عنوان‌ امام‌ عصر معرفی‌ می‌کنند. چنانکه‌ از سوی‌ دیگر تلاش‌ بر تخریب‌ چهره‌ این‌ افراد و ستاندن‌ محبوبیت‌ آنهاست‌. در این‌ حالت‌ توجه‌ ساده‌اندیشان‌ به‌ گروهی‌ خاص‌ از افراد به‌ عنوان‌ مصادیق‌ خاص‌ جلب‌ و پس‌ از شکست‌ محتمل‌ یا تخریب‌ وجهة‌ او، کلیت‌ اندیشه‌ انتظار زیر سؤال‌ می‌رود. چیزی‌ که‌  در شب‌ ژانویه‌ سال‌ دو هزار میلادی‌ و در بسیاری‌ کشورهای‌ جهان‌ با آن‌ مواجه‌ بودیم‌.
  صهیونیسم‌ یهودی‌ و مسیحی‌ از یک‌ سو با معرفی‌ چند سال‌ آینده‌ به‌ عنوان‌ دوران‌ ظهور، سیستم‌ سیاسی‌ حاکم‌ بر ایالات‌ متحده‌ را به‌ عنوان‌ یگانه‌ منجی‌ بشریت‌ تبلیغ‌ می‌کند و از سوی‌ دیگر با تراشیدن‌ موعودهای‌ دروغین‌، اذهان‌ خام‌ ساده‌اندیشان‌ را به‌ سوی‌ دست‌نشاندگان‌ مزدور خود متوجه‌ می‌سازد. تقابل‌ بن‌لادن‌ با ایالات‌ متحده‌ بی‌تردید یک‌ بازی‌ سیاسی‌ است‌ که‌ نمونه‌ نازل‌ آن‌ را در پیروزی‌ موقت‌ اعراب‌ در صحرای‌ سینا شاهد بودیم‌. پیروزی‌ ظاهری‌ و موقتی‌ که‌ نتیجه‌ باطنی‌ آن‌ حاکمیت‌ چند ساله‌ انور سادات‌ رئیس‌ جمهور معدوم‌ مصر و امضای‌ قرارداد صلح‌ کمپ‌دیوید بود. قرارداد صلحی‌ که‌ پیروزی‌ صوری‌ اعراب‌ در جنگ‌ با اسرائیل‌ مقدمة‌الجیش‌ آن‌ و عامل‌ خواب‌ خرگوشی‌ مسلمانان‌ محسوب‌ می‌شد. همین‌ بازی‌ در اثنای‌ جنگ‌ کویت‌ تکرار شد و ساده‌اندیشی‌ تحلیل‌گران‌ ناآگاه‌ که‌ صدام‌ و بوش‌ پدر را در برابر هم‌ می‌دیدند، به‌ استقرار نیروهای‌ نظامی‌ غرب‌ در کل‌ منطقه‌ خلیج‌ و ترکیه‌ انجامید. اگر انورسادات‌ فراماسونری‌ بود که‌ در قالب‌ قهرمان‌ نبرد با اسرائیل‌ جلوه‌ کرد، صدام‌ نیز مزدوری‌ است‌ که‌ از آبشخور سیستم‌ سیاسی‌ غرب‌ تغذیه‌ می‌شود.
  در شرایط‌ خطیر حاضر که‌ ساخت‌ بنای‌ سلیمان‌ (هیکل‌) سرعتی‌ روزافزون‌ به‌ خود گرفته‌ و اسرائیلیان‌ کاشف‌ گوساله‌ زردی‌ که‌ چند سال‌ پیش‌ در اورشلیم‌ (بیت‌المقدس‌) پیدا شد، در جهت‌ تحقق‌ آن‌ تلاش‌ می‌کنند، همنوایی‌ با منادیان‌ علائم‌ ظهور صهیونی‌، همراهی‌ با نظریه‌پردازان‌ سیاسی‌ غربی‌ است‌. این‌ همه‌ از ساده‌اندیشی‌ دینداران‌ عوام‌ حکایت‌ می‌کند که‌ معرفت‌ امام‌ زمان‌ را با دامن‌ زدن‌ به‌ احساسات‌ عمومی‌ برابر می‌گیرند. در متون‌ دینی‌ ما اگر چه‌ بر علایم‌ ظهور تأکید شده‌؛ اما در عین‌ حال‌ توقیت‌ زمان‌ ظهور کفر و قائل‌ به‌ آن‌ کذاب‌ دانسته‌ شده‌ است‌ و شاید به‌ همین‌ علت‌ بر لزوم‌ کتمان‌ دیدار یار غایب‌ از سوی‌ مشافهان‌ و تکذیب‌ مدعیان‌ از سوی‌ مستمعان‌ تا به‌ این‌ اندازه‌ تأکید کرده‌اند. اشتباه‌ تاریخی‌ شیعیان‌ تندرو در زمان‌ امام‌ صادق‌(ع‌) باعث‌ شد تا در یک‌ فریب‌ عمومی‌، حکومت‌ عباسی‌ بر جان‌ ومال‌ و ناموس‌ مسلمانان‌ حاکم‌ شود و علی‌رغم‌ منع‌ مؤکد امام‌ صادق‌(ع‌) از همراهی‌ با منادیان‌ سیاه‌ جامه‌ عباسی‌، علویانی‌ از زمره‌ سادات‌ حسنی‌ آتش‌ بیار این‌ معرکه‌ شوند. امام‌ که‌ از فرقه‌ پروری‌ دشمنان‌ آل‌ محمد(ص‌) خبر داشتند، ضمن‌ رد دعوت‌ ابومسلم‌ خراسانی‌ این‌ دسته‌ از سادات‌ ساده‌ اندیش‌ را از همکاری‌ با عباسیان‌ بازداشتند؛ اما دریغ‌ و درد که‌ به‌ این‌ هشدار توجهی‌ نشد و بلکه‌ خود شیعیان‌ ـ تحت‌ تأثیر اندیشه‌ انتظار و شبهه‌ مصداقی‌ ـ به‌ فرق‌ مختلف‌ تقسیم‌ شدند. آیا جز این‌ است‌ که‌ محمد حنیفه‌
 همان‌ امام‌ منتظر دانسته‌ شد و یا فرقه اسماعیلیه‌ در عوض‌ قبول‌ امامت‌ امام‌ هفتم‌ (امام‌ کاظم‌(ع‌)) برادر متوفای‌ آن‌ حضرت‌ را به‌ عنوان‌ مهدی‌ منتظر به‌ امامت‌ برگزیدند؟ شرایط‌ کنونی‌ شیعیان‌ به‌ ویژه‌ در عراق‌ به‌ دوران‌ حساس‌ انتقال‌ دولت‌ اموی‌ به‌ عباسی‌ بسیار شبیه‌ است‌ و دریغ‌ است‌ که‌ آگاهان‌ به‌ همان‌ راهی‌ بروند که‌ ساده‌اندیشان‌ عهد عباسی‌ با قبول‌ شعار «الرضا من‌ آل‌ محمد(ع‌)» به‌ آن‌ سو کشیده‌ شدند.
  ماه‌های‌ آینده‌ آبستن‌ حوادثی‌ است‌ که‌ عبور از آنها جز به‌ درایت‌ شیعیان‌ منتظر از یک‌ سو و قائمه‌ مسیحیان‌ با ایمان‌ از سوی‌ دیگر ممکن‌ نیست‌. مهدی‌ و مسیح‌ به‌ همه‌ آزاداندیشان‌ جهان‌ تعلق‌ دارند و ایجاد هرگونه‌ تقابل‌ صوری‌ در پیروان‌ آنها همان‌ خواسته‌ای‌ است‌ که‌ طراحان‌ تز حکومت‌ جهانی‌ صهیون‌ دنبال‌ می‌کنند.

(mouood.org)

یه دزدی از سعید.ش

به نام او



برخی حکما در تعریف یک جامعه دینی گفته اند:



هر آنجا که برای رقاصی و مطربی و تئاتر و سینمکا و اعطای جایزه به جلوه گری بازیگران زن بودجه باشد

و برای پرداخت 400و500میلیون تومانی به هر فروند بازیکن ابرو برداشته فوتبال ،آن هم از پول بیت المال بودجه باشد

و برای خرید و نصب دستگاه تلویزیون 1000اینچی در پارک ها و میادین بودجه باشد

وبرای سفر دور و دراز اسفندیار میراث فرهنگی(مستر مشاعی) دلار موجود باشد

و برای هدیه ریاست جمهوری به فوتبالیست هاسکه موجود باشد

و برای سفر مدیر روابط عمومی و شهرداری تهران و مشاورانش به جام جهانی 700میلیون تومان بودجه باشد

. جامعه ای که عوض کردن رییس فدراسون از نان شب واجب باشد

و جامعه ای که آقازاده های آن سوار بربی ام و ها و بنز ها گرانقیمت از بیتالمال بودجه باشد

و برای جانبازان شیمیایی و قهرمانان جنگی بودجه نباشد

و جامعه ای که حجاب بانوانش افتضاح ترین حجاب در بین جوامع باشد

و جامعه ای که در آن دم از عدالت زده میشود ولی بی عدالتی بیداد میکند

و جامعه ای که رهبر آن مظلوم باشد

و هزار و یک در دیگه

...

به آن جامعه ،جامعه دینی و جمهوری اسلامی میگوین